برای همه آنها که کم دیدمشان
چقدر انتظار کشیدیم تا دیدار ها تازه گردد..چقدر روزها را شمردی و شمردم تا رسید آنروزی که هواپیما به سمت تو کنده شد از زمین.چقدر خوشحالی کردیم از دیدار مجدد.یادت هست؟بعد هی تو خواستی بیایی من یک جایی دعوت بودم من خواستم ببینمت تو هزار تا مشغله داشتی و حرفها ماند روی دلمان و چهل روز به پایان رسید بدون اینکه سیر دیده باشمت بدون اینکه سیرحرف زده باشی .حالا دوباره باید تا کی چشمهایم را ببندم و تصور کنم که دارم برایت تعریف می کنم از خودم زندگیم وبشنوم که داری از خودت می گویی از زندگیت.حالا دوباره چند روز روزها را بشمارم چند ماه چند سال تا باز این تصورات صورت حقیقت به خودش بگیرد!.کجا را نگاه می کنی؟ دنبال کی می گردی؟ با تو هستم.همین تو که کم دیدمت
از این خبرها زیاد است
سال که بگذرد بروی دیداری تازه کنی همین میشود .یک من میروی صد من بر میگردی!!!.هی سفره های رنگین پهن می کنند و تعارفهای بی حد. دست پخت ها هم که حرف ندارد.کافی است یک فامیل شلوغ داشته باشی که هر شب یکیشان منتظرت باشد
به جان خودم این شبهای آخر نزدیک بود برای سحر هم مهمان باشم .دور خیلی از این سفره هاعکس گرفتیم تا بماند به یادگار.سفره ایرانی در نوع خودش بی نظیر است.بخصوص که جلوی مهمان عزیز کرده گسترده باشد.از همه آنهایی که در این سفر همه جوره .
تلاش کردند تا به من وپسرم خوش بگذرد ممنونم
No comments:
Post a Comment