دوستم از ایران زنگ زده دارم باهاش احوالپرسی می کنم بی مقدمه میگه این خزعبلات چیه می نویسی؟
میگم مگه تو ایران باز میشه؟
میگه یه ذره کار بلد باشی میشه .
میگم چه خبر چه می کنی؟
میگه جواب منو بده چرا حرف تو حرف میاری؟
می پرسم تو از کجا میدونی مینویسم؟
میگه زنگ زدم احوال مامانتو بپرسم بهم گفت .
میگم خیلی دلم برات تنگ شده
میگه برای همین داری آبرو ریزی می کنی؟
میگم به تو چه ربطی داره؟
میگه نداره؟یه بار خوندی چی نوشتی؟
میگم:من به تجربه های آدما فکر می کنم
میگه:میشه تجربه ما رو بی خیال شی
میگم: چه دخلی به تو داره ؟
یه آهی برام میکشه میگه:خودت که بهتر میدونی
با خودم فکر می کنم اگه تو پست قبلی دو سالو بکنی 5 سال جای کوچیکه رو با بزرگه عوض کنی پای یه بچه رو هم بکشی وسط میشه سرگذشت همین دوستم اینه که بهش میگم
حالا کی تو رو میشناسه بزار مردم پند بگیرن هوس ارتقا نزنه به سرشون زندگیشون شیرین باقی بمونه!!!!!!!
میگه کاش فقط همین باشه
بعد کلی با هم حرف های صد تا یه غاز می زنیم
امشب اینا رو نوشتم مطمئنم فردا باز زنگ می زنه گله گزاری.طفلک فکر میکنه الان همه شما می شناسینش آبروی زندگیش میره
یکی نیست بگه دختر خوب اینهمه سال آبرو دار زندگیت بودی .یه بارم خودت باش خود خودت با اونهمه سواد و معلومات و کمالات و ارتقا و اینا
بابا تازه این خوبه . من بابا مامانم وبلاگمو نمی خونن ، در عوض فامیل میخونن ، دو تا میزارن روش ، تحویل والدین محترم میدن ! بعد حالا خر بیار باقالی بار کن !
ReplyDeleteآقای چهارگاه، این کاری که فامیل شما انجام میدن هیچ فرقی با تقلب توی انتخابات نداره.....
ReplyDelete