از این شعر نشد که بگذرم.
وب لاگ شاعر را در لینکدونی می توانید پیدا کنید
(انجماد وسکوت)) سید سعید عندلیب
کاش ای نو بهار من یک بار سر به دشت کویری ام بزنی
و در این سرد زارِ دل سختی دل به حسّ حریری ام بزنی
مثل نقاش چربدست بهار در غروب خزان برف آلود
"با قلم موی مهربانی خویش "کاش رنگی به پیری ام بزنی
و در اعماق انجماد وسکوت بر فروزی به مهر آتشِ شعر
شعله ای زاتشِ غزل هایت به دلِ زمهریری ام بزنی
بشکنی قامت خشونت را وقفس های بی مروت را
با شبیخون ناگهان که شبی به سپاه اسیری ام بزنی
سربلندی گذشته از سرِ ما اوفتادیم در سرازیری
کاش ای سربلندِ من این بار رگِ این سر به زیری ام بزنی
ببری تا رهایی ام تا اوج از حضیض اسارت وتبعید
راهی از چاره های ناچاری به دلِ ناگزیری ام بزنی
No comments:
Post a Comment