Home-made cakes can bring smile to anyone’s face:)
Order your favourite cake for your special event today and don't forget to share if you know anyone who might like one!
sarab1345@yahoo.ie
00535 86 7306683

Wednesday 12 October 2011

آخرین پیچ



آخرین پیچ رو که رد می کنی یه جاده باریکه با یه شیب ملایم به سمت بالا که رکاب زدن رو نفس گیر میکنه .هوا آفتابیه تو هم که عجله نداری چه کاریه عرق خودتو دربیاری آروم آروم رکاب میزنی بدون هیچ عجله ای .مسیر اما اگرچه یه راه ماشین رویه ولی باریکه و باید خیلی احتیاط کنی هراز گاهی که یه ماشین از کنارت رد میشه دسته دوچرخه رو تا اونجا که امکان داره می چرخونی به سمت حاشیه جاده حاشیه ای که وجود نداره  توی یه راهی مثل این



   هوای آفتابی آدم بیکار  جاده خلوت خوب زدی زیر آواز برای خودت و عین خیالت هم نیست که یه اتوبوس آدم پشت سرت منتظرن تا تو کوتاه بیای و بکشی یه خورده کنار تر تا بتونن از کنارت رد بشن .تو هم که از همه جا بیخبر وسط راه رو گرفتی و برای خودت شلنگ تخته می اندازی.خوب شد که اون اسبها یهو کنار راه سبز شدن تا تو به هوای دیدن اونا هم شده راه بدی که اتوبوسه با احتیاط از کنارت بگذره و تازه وقتی راننده اتوبوس قرمز رنگ برات دست تکون میده متوجه میشی که انگار سه چهار دقیقه است پشت سرت بوده و بخاطر اینکه احتمالا حواست پرت نشه و نخوری زمین یا یه اتفاقی برات نیوفته بوق نزده و اجازه داده تو حال خودت باشی.

درس اول: سه چهار دقیقه اونقدر طولانی نیست که بخاطرش کسی روبه خطر بندازی پس صبور باش 


به ایستگاه که می رسم یه نفس راحت میکشم اتوبوس قرمز رنگ داره از دور میاد.خوشحالم که به موقع رسیدم.وقتی روی صندلی راحت لم میدم اول یه نگاهی به ساعت موبایلم میاندازم زیاد وقت ندارم پشت سر من یه خانومی که بچه بغلشه سوار میشه و میاد کنارم میشینه .چشمم میوفته به لپهای قرمز خوشگل بچه که روی صورت سفیدش به کبودی میزنه .اتوبوس آخرین پیچ رو که رد میکنه سرعتش کم و کمتر میشه یه نگاه به ساعت میکنم ودلم شور میزنه اگه به موقع نرسم چی؟ خانوم بچه بغل هم مرتب ساعتشو چک میکنه و هی یه حوله رو که خیسه میکشه رو پیشونی بچه.راننده ولی هیچ عجله ای نداره از جام بلند میشم واز شیشه جلو نگاه میکنم  ببینم چه خبره .توی اون راه باریک یه دوچرخه داره آروم آروم برای خودش رکاب میزنه و میره و کلا انگار نمی خواد راه بده به اتوبوس .نگاه میکنم به بقیه مسافرا همه منتظر عکس العمل راننده هستن و هیچ اتفاقی نمیوفته تا اون اسبهای نازنین سرو کله شون پیدا میشه و دوچرخه کنار میکشه و اتوبوس به آرومی از کنارش رد میشه .
از اتوبوس که پیاده میشم مجبورم تمام راه باقی مونده رو بدوم تازه معلوم نیست که به موقع برسم.

درس دوم:سه چهار دقیقه زمان زیادیه برای از دست رفتن پس وقتی روی دوچرخه هستی وآروم برای خودت رکاب میزنی حواست به اتوبوس قرمز که پشت سرت منتظره باشه!


4 comments:

  1. زمان از نگاه دیگر ...
    جالب بود .
    منم از بابت توانستن در کامنت گذاری بدجوری ذوق کردم !

    ReplyDelete
  2. قشنگ بود . باریکلا . مرسی که قشنگ می نویسی .

    ReplyDelete
  3. خوشحالم از دو بابت:
    اول اینکه دوستان می تونن کامنت بزارن و مشگل بر طرف شده انگار
    دوم اینکه مورد تشویق قرار گرفتم.آدمم دیگه خوشحال میشم از توشته ام تعریف کنن

    ReplyDelete
  4. یه چیزی در ادبیات و فیلم هست که خیلی دوست دارم آن هم امکان نگاه دو سویه به مسائل است. کاش زندگی رو هم می شد از چند زاویه دید...

    ReplyDelete