آه از آسمان به زمین می آید .ماموریت دارد هر کسی که عمیقا او را می طلبد را به مراد دل برساند . و آدمیان در حسرت دیگری بودن آه می کشند و آرزو می کنند کاش دیگری بودند .آه ماموریتش را به درستی به انجام می رساند وصاحب آه خود را در کسوت دیگری می یابد. و سر مست می شود از دیگری بودن.وحیاط ادامه می یابد وآن دیگری مسایل خودش را دارد .نگاه می کند به دیگران وغمگینانه آه می کشد و آرزو می کند که دیگری شود .وآه ماموریتش را دوباره تکرار میکند و صاحب آه در کسوت دیگری خود را می یابد و سر مست می شود و قصه ادامه می یابد و هر بار که صاحب آه عمیقا آرزو دارد به کسوت دیگری درآید آه به خوبی ماموریتش را به انجام می رساند و صاحب آه بارها و بارها خود را در کسوت دیگرانی می بیند که شاد بوده اند و بی نیاز آه. تا اینکه یک صبح زیبا صاحب آه دختر دانشجویی را می بیند که سر خوشانه از جلسه امتحان آخر ترم بیرون آمده و سر خوشانه قهقهه می زند صاحب آه استاد همان درس دختر دانشجوست و غبطه می خورد به اینهمه سر خوشی و آه میکشد. عمیق .که ایکاش من او بودم و آه ماموریتش را انجام می دهد و صاحب آه خودش را می بیند که دوباره خودش شده و دارد سر خوشانه به امتحانی که اصلا خوب نداده و قرار است دوباره درسش را با استاد محبوبش بردارد می خندد و در می یابد حالا پس از آه های بیشمار در می یابد که چه خوب که خودش است در کسوت خودش و نه هیچکس دیگر
پ.ن:برداشتی آزاد ازفیلم افسانه آه با بازیگری امین تارخ
No comments:
Post a Comment