هر وقت از روی این پل رد می شم بیاد شعر هیوز میافتم که شاملو ترجمه کرده بود
پل راه آهن یه آواز غمناکه تو هوا
هر وقت یه قطار از روش رد میشه
دلم میگه سر بزارم به یه جایی تو جنوب
کلا پلها رو خیلی دوست دارم .پلها معنی ارتباط میدن و فاصله ها رو کوتاه می کنن.قبلنا که خونمون نزدیک مدرسه رئوف بود روزی چند بار از رو ی پل رد میشدیم که به مرکز شهر برسیم اما حالا خیلی کم اتفاق می افته که سری به پل پر خاطره مون بزنیم و امروز از اون روزا بود که گذرم افتاد به پل بعد مدتها.یادمه بچه که بودم دلم می خواست سرشاخه نوک نوک درختها رو لمس کنم ببینم چه جوریه..امروز روی پل یاد آرزوی کودکی هام کردم.دوچرخه رو نگه داشتم.روی پل هیچکس نبود دستم رو دراز کردم و خودمو به آرزوی کودکیم رسوندم.من نوک نوک شاخه درخت رو فتح کرده بودم با دستام.
جوانه ای کوچک لطیف و مرطوب از باران همیشگی .پلها رو خیلی دوست دارم این پل را بیشتر از بقیه.روی پل که باشی خودت هستی و دوچرخه و صدای ترانه خواندن تو و باریکی راه وسر شاخه درختها و خاطرات دور ویک حس خوب آرامش .این عکسها را که ببینی بیشتر درک می کنی چی می گم
No comments:
Post a Comment