Home-made cakes can bring smile to anyone’s face:)
Order your favourite cake for your special event today and don't forget to share if you know anyone who might like one!
sarab1345@yahoo.ie
00535 86 7306683

Wednesday 23 February 2011

کی تعقیبش می کرد؟

خیلو خب بابا چرا میزنی ؟ یک کلمه بگو انگلیسیم خوب نیست برام ترجمه کن اینکه دیگه گله نداره در ضمن این بیچاره اون پایین صفحه اش کوچو لو نوشته نظرات همونجا هم می تونی بنویسی تا برات ترجمه کنم لازم نیست اینهمه پول تلفن حروم کنی.یه چیزی هم بگم پیش خودمون بمونه خود منم انگلیسیم خیلی خوب نیست کلی زحمت کشیدم به خارجی قصه نوشتم ولی خداییش خوشحال شدم ها فکر کن یکی از اون سر دنیا زنگ بزنه بگه فارسی این قصه رو بنویس 
جریان اینه:یه دختر بچه 7-8 ساله میخواد یه تیکه کیک که مامانش پخته رو ببره برای مادر بزرگش تا اینجا آدم یاد شنل قرمزی میوفته خلاصه خوشحال و خندون لباس قشنگاشو می پوشه مامانشم ماچ می کنه کیک رو بر میداره و راهی میشه راه هم امن وامان  بوده و اینم حسابی سر کیف.همینجوری که داشته برا خودش آواز می خونده حس میکنه یکی پشت سرشه و داره تعقیبش می کنه .نه بابا شنل قرمزی نیست که گرگه تعقیبش کنه یه کم دندون سر جیگر بزار تا بنویسم  القصه  از ترس قدمهاشو تند میکنه ولی یارو هم ول کنش نبوده طفلکی شروع می کنه به دویدن چند بارم می خوره زمین .بعد تو دلش میگه بزار ببینم این کیه که اینجوری پشت سرم میاد وقتی بر می گرده پشت سرشو نگاه کنه ترسش بیشتر می شه چون یارو سیاه و کثیف و خیلی گنده بوده  پا میزاره به فرار ولی خب هر چی تند تر میدوه اونم تندتر میومده .دختر بیچاره گریه اش می گیره از شانس کچلش هم خیابون خلوته وهیچکس نیست که به دادش برسه کلی با خودش دعا می کنه و بلاخره تصمیم میگیره هر جوری هست شر طرفو بکنه خودم یاد فیلمای هیچکاک افنادم .قدمهاشو آهسته می کنه یه نفس عمیق می کشه روشو بر میگردونه و به یارو میگه برو گمشو هنوز می خواسته بگه چرا تعقیبم میکنی من بابام از بچه های بالاست میدم پدرتو دربیارن وار این حرفها چشم تو چشم یارو می دوزه که با دیدن چشمای طرف همه چی یادش میره نه بابا فکر بد نکن 7-8 سالشه عاشقش نمی شه فقط می بینه این یارو چه چشمای مهربونی داره انگار قصد آسیب رسوندن بهش رو نداره .هیچی دیگه بهش اعتماد می کنه  بعد هم خوشحال و خندون میرن خونه مادربزرگه تازه کلی هم ذوق می کنه که دیگه تنها نیست و یه غول بیابونی ازش محافظت میکنه.وقتی مادر بزرگ مهربون در خونه شو رو نوه اش باز میکنه با مهربونی از دختره می پرسه از کجا این سگ گنده گرسنه رو پیدا کردی؟
خوب شد حالا همینو می خواستی  من که خودم می دونستم قصه ام سر کاریه تو اصرار کردی ترجمه اش رو هم بنویسم

No comments:

Post a Comment