Home-made cakes can bring smile to anyone’s face:)
Order your favourite cake for your special event today and don't forget to share if you know anyone who might like one!
sarab1345@yahoo.ie
00535 86 7306683

Sunday 6 March 2011

نوت بوک

فکر کنم دیگه وقتش رسیده فکر یه کامپیوتر برای خودم باشم .نوت بوکم باشه خوبه هم سبکه هم همه احتیاجات منو برآورده می کنه  اینم شده یه وسیله شخصی مثل مسواک و حوله که اگه نداشته باشی یه جای کارت لنگه.
 ما که بچه بودیم یه قل دو قل بازی می کردیم یا هفت سنگ .بازی های دیگه ای هم بود با جیغ و داد و سروصدا تو همون کوچه باریکه ایستگاه سراب .یه گله دختر داشت محله مون .آباد بود ماشالله .عصرا ی تابسون همگی می ریختیم تو کوچه امن بود چون جا برای گل کوچیک نداشت پسرا باید می رفتن چند تا کوچه بالا تر به فوتبالشون برسن این بود که ما دخترا آزاد بودیم گاهی هم میلای بافتنی مونو می بردیم همونجا تو کوچه دور هم چرت و پرت می گفتیم یواشکی غیبت پسرا رو می کردیم و شال گردن میبافتیم دیگه بماند برای کی.
با پنج تا سنگ دو تا میل بافتنی یه قالیچه کنار کوچه و چند تا عروسک دلمون خوش بود قیمتی نداشتن هیچکدوم. حالا بچه های آخر الزمون قسمت ما شدن اسباب بازی ها الکترونیک .با قیمتهای خدا تومنی که اگرم نداشته باتشن سر خورده میشن جلو دوستاشون کم میارن روح اطیفشون جریحه دار میشه و از این مزخرفات .پس چه جوری شد که ما بزرگ شدیم شادم بودیم صدای خندمونم تا 10 تا کوچه اونطرفتر می رفت . حالا بچه رو تو خیابون می بینی یه چیزی دستشه کلش توشه پلک نمی زنه فقط کاهی بلند بلند چند تا فحش بیب دار می ده و جلو پاشم انگار نمی بینه . .
تو مهمونی ها هم خبری از آتیش سوزوندن بچه ها نیست همه یه جا جمع میشن و ایکس باکس بازی می کنن آخر مهمونی هم میبینی اتاق تبدیل شد به سالن بوکس.
چی شد که از فکر نوت بوک خریدن رسیدم به اینجا؟ خودتون حدس بزنین.توضیح بدم حوصله همه سر میره.

No comments:

Post a Comment