وقتی عکس نسرین ستوده رو وسط اون همه شادی و سرور مردم ایرلند دیدم یه لحظه قلبم وایساد. چی میبینم؟ خدایا عظمتتو شکر .
یه مشت آدم پاشدیم رفتیم کارناوال ایرلندی ها برای مراسم سن پاتریک .مراسمی که هر سال روز 17 می انجام میشه .امسال البته به دلیل وضع اقتصادی نابسامان خیلی پر خرج و با شکوه نبود از حداقل امکانات استفاده شده بود .رسم بر اینه که هر گروه اقلیتی برای نشون دادن فعالیت هاش رژه میره و با در دست داشتن سمبولهایی از کارهایی که انجام میدن خودشومعرفی می کنه حالا اینکه سن پاتریک خودش کی بوده و چه کرده داستان داره .توی اون شلوغی و اومدن و رد شدن گروه ها و دسته های مختلف از دور دیدیم یه پلاکارد آشنا نزدیک میشه . فعالین حقوق بشر در شهر ما بودن نزدیک که شدن دلم ریخت پایین در حالی که ما داشتیم شادی میکردیم و با دست زدن گروههای دیگه رو تشویق می کردیم اونا عکس نسرین ستوده و چند نفر دیگه از کشورهایی که من نمی شناختم رو جلو صورتهاشون گرفته بودن به نشانه حمایت از زندانیان سیاسی. یه حس جدید داشتم . خوشحال بودم که قلبها هنوز هم از فاصله های دور خیلی دور برای هم می تپه .فاصله های مکانی زبانی فرهنگی نژادی .ای خدا اینهمه فاصله وجود داره اما این آدما با این دلهای بزرگشون برای کسانی که شباهتی بهشون ندارن جز انسان بودن دل می سوزونن . خوش به حالشون که دلاشون اینقدر بزرگه .
تو اون شلوغی فقط تونستم عکس بگیرم که براتون می زارم
No comments:
Post a Comment